آبان ۰۱، ۱۳۸۹

زن بودن یا نبودن ، مساله این است !


دختر بودن ترسهای مخصوص به خودش را دارد و در تمام دوره مونث بودنش این ترسها را به دوش می کشد .
من ترس را زمان کودکی ام فهمیدم وقتی پدرم هنگام بازی من با پسرکان فامیل اخم کرد و مرا از بازی های کودکانه ام محروم ...
من ترس را در ابتدای دوره بلوغم فهمیدم ، وقتی که مادرم هیچ از عادات زنانه نگفته بود ، و من مانده بودم و کار نکرده و بی آبرویی فجیعی که به بار آورده بودم ...
من ترس را زمانی فهمیدم که عادت ماهیانه ام عقب می افتاد و مادرم با نگاه پرسشگرانه و سرزنشگرانه محکومم می کرد که حامله ام !
من ترس را در ابتدای نوجوانی ام فهمیدم وقتی مجبور شدم برجستگی های تنم را در لباسهای گشاد و تیره بپوشانم و از طبیعت که چنین بی رحمی در حق من کرده بود نالان باشم .
من ترس را در لحظه نقاشی یک قلب با تیر خون آلود فهمیدم ، هنگامی که معنای نقاشی را نمی دانستم اما با حرفهای ناسزا و نیشگونهای برادر و مادرم مواجه شدم .
من ترس را در آن دوران خاص ، در آن بیمار شدن عجیب و حس افیون وار تجربه کردم ، هنگامی که نمی توانستم بگویم روی زرد من از برق چشمان پسر همسایه است نه ویروس و آمپول و قرص .
من ترس را در دوره دانشجویی کشف کردم هنگامی که به خاطر خواستگاری یکی از پسرهای دانشگاه و علاقه مان به هم از خانه بیرون شدم و هنگام بازگشت محدودیتم چند برابر شد .
من ترس را زمان تماسهای بی وقفه شبانه فهمیدم و اصرار مادر برای ازدواج با بانی این تماسها در آستانه ترسش از پیردختر شدن من و قدم گذاشتن من در راهی ناشناخته و وحشت آورتر .
من ترس را قبل از شب زفاف فهمیدم وقتی قرار شد برای اثبات عفتم به دکتر مراجعه کنم ، ترسی که همه دخترها با آن درگیرند .
من ترس را زمان جدایی ام فهمیدم وقتی قرار بود یکه و تنها در جامعه ای زندگی کنم که نگاه مثبتی به زن مطلقه نداشتند ...
من ترس را وقتی فهمیدم که هر روز و هر شب مرا از متجاوزین به خانه و بدنم می ترساندند تا بار دیگر وارد خانه ای شوم که در همان خانه ترس به من تزریق شده بود ....
من ترس را وقتی فهمیدم که دانستم من یک زنم .... و این ترس تا دم مرگ همراهم است ، همراه تمام زنها ، ترس از زنیتشان ، از عفت و باکرگیشان ، ترس از تجاوز و مردن ، ترس از شب و مرد و .....
و اینگونه عمر زنها می گذرد ....

۳ نظر:

بهروز گفت...

این موقعیت ها همیشگی نیستند. یعنی نباید باشند. باید زیاد حرف زد راجع بهش...

بيد مجنون گفت...

به هر حال عرف هر مردمي به مرور زمان تغيير مي كند
سالها پيش احداث مدرسه بانوان تابويي حساب مي شد
امسال در حكومت تند رو ها يي كه وارثان همانها هستند تعدا قابل توجهي مدارس دخترانه ساخته شده
محدوديت هاي اعمال شده را در نظر نمي گيريم كه بحث هاي خاص خود را دارد
به گمانم دور نيست زماني كه رفتارها كمي معتدل تر شوند

ايوب گفت...

ترس نتيجه نگاه آدم به مسايل
تغيير نگاه مسيله را هم عوض مي كنه