آبان ۰۸، ۱۳۸۹

زندگی دچار شده !


اصولا بچه ها را دوست دارم . اما امان از وقتی که ونگ ونگشان بلند شود و به هیچ صراطی مستقیم نباشند . در این صورت است که معمولا مامان گرامی راه چاره را خوب می داند . اما اگر این مامان گرامی از قشر زنان در صحنه حاضر جامعه باشد و شغل شریف کارمندی پیشه کرده باشد ، حساب شما و آن بچه با کرام الکاتبین است . از نظر من کل زنان کارمند به دو دسته تقسیم می شوند : یک ، زنانی که شغلشان را از خانه و سر و همسر و بچه و غیره و ذلک بیشتر دوست دارند . دو ، زنانی که تمام کائنات را فدای خانه و زندگیشان می کنند .
حال اگر زنی از دسته اول باشد ، معمولا کسانی در فامیل و اطراف پیدا می شوند که دلسوز خانه و سر و همسر اینها باشد ، غذای گرم برای خودشان و خانه شان فراهم می کند ، موقع دعواهای زناشویی وسط می افتد و بار هر متلکی را به دوش می کشد ، بچه شان را تر و خشک می کند و ....
در این موقع هاست که آن یک نفر می شود زن خانه و مادر بچه ها ، این جور وقتهاست که در گفتارهای بچگانه عمه تبدیل می شود به مامان ...
مانند من که شوهر نکرده صاحب خانه و زندگی و بچه شده ام !!

۳ نظر:

امید صیادی گفت...

دورود /

فرصت شد که چندتا مطلب رو با هم بخونم و باید اعتراف کنم سوپرایز شدم از خوندن دو تا مطلب " یک حس نوستالژیک شبانه " و " زن بودن یا نبودن مسئله این است " . خیلی عالی بودن . بقیه هم خوب بودن اما این دوتا عالی بود . دست مریزاد .


وقت خوش ././././././././././././.

ايوب گفت...

اينم خودش لطفي داره چون بدون شندين غر غر شوهر و قوم شوهر لذت مادر بودن را تجربه مي كنيد

كاوه گفت...

انشالله وقتي مادر شديد از همه مسببان اين بي عدالتي انتقام خواهيد گرفت...(چشمك)!