مهر ۲۳، ۱۳۸۹

زبان مادری اول یا دوم ؟


من اساسا جز زبان مادری ام زبان دیگری را نمی دانم ! یعنی هر آنچه را هم که می دانم از زبان دوم و سوم و ... طی فرآیند طولانی آموزش و به طور اکتسابی به دست آورده ام . حتی در به کار بردن همین زبان مادری هم آنقدر دچار لکنت و غلط های لپی و غیر لپی می شوم که ترجیح می دهم کمتر حرف بزنم ، چه برسد به زبانهای اکتسابی دیگر ... حتی اگر در ممالک خارجه هم باشم ، کاربرد زبانی غیر از زبان مادری برایم دشوار و سخت است . می گویند زبان مادری هیچ وقت از ذهن آدمها پاک نمی شود و از همان عنفوان کودکی جایگاه خاصی را در ذهن فرد اشغال می کند که آسیبهای مغزی هم گاه نمی تواند خللی درش به وجود بیاورد ، این در حالی است که حتی افراد در شرایط خاص مثل خواب ، کما ، درد و رنج کشیدن و ... هم به زبان مادریشان سخن می گویند حتی اگر مدتها باشد آن را به ورطه فراموشی سپرده باشند .... برایم جالب است که مسلما من هم نباید از این قاعده مستثنی باشم ، اما واقعا متعجب می شوم که در خواب و رویا به فصیح ترین شکل ممکن به زبان دیگری غیر از زبان مادری ام تکلم می کنم که گاه برایم حتی ترسناک هم می شود !! شاید تنها چیزی که تسکینم می دهد تناسخ ارواح باشد و وجود روحی بازیگوش در درونم که از روزگاران پیشین جا خوش کرده و به زبانی بیگانه اما آشنا درد و دل می کند !!! نمی دانم ......

هیچ نظری موجود نیست: