مرداد ۲۸، ۱۳۸۹

به که بگویی ؟


یاد آن روزها افتاده ایم ، یاد آن روزها افتاده ایم و خوابمان نمی برد .... تو که خاطرت هست ؟
یاد آن روزهایی که تجریش را گز می کردیم پی چیزی ، تو که خاطرت هست بهانه با هم بودن بود و بس ، بلکه ترافیک کوچه باغهای باران زده دربند و قبرستان کنارش دستاویز بوسه های پنهانی شود و فروغ را شاهد بگیریم بر پاکی دلهامان ...
یاد آن روزها افتاده ایم ، تو که خاطرت هست ؟ زمین خوردن یک باره و چندباره مان در آن برف و بوران ، سر سیاه زمستان و سرخی گونه هامان از شرم و خجلت فراوان و آرزوی زمین خوردنی سخت تر ، بیشتر ، بل راهی پیدا شود دوباره به آغوش گرم شما ...
یاد آن روزها افتاده ایم ، خوابمان نمی برد ، این روزها فکر می کنید شلنگ به دست ، آب گرفته ایم به تمام آن روزها ، سُرانده ایم ته چاهک ! جای انگشتهای ماسیده مان بر عکستان گواه بدخیالیتان ...گرچه هر بنی بشری نقل عاشقانگی ما را می داند از برای شما ، به دل نگیرید واگویه های طفلان سرگردان و وامانده کوچه پس کوچه های بن بست را بهر خاطر ما ... ما که عمری است درس آتش و سیاوش پس می دهیم به روزگار ، چند صباحی هم محض خاطر روی گلسار شما ......

۶ نظر:

كاوه گفت...

حست منتقل شدنيه...شفاف مثل آب و آيينه.

بالاخره اول شديم!
راستي تو سحرخيز شدي يا بيخواب؟(چشمك)

تینا گفت...

چه لذتی دارد خواندن عاشقانه هایت پریزاد!!

پریزاد گفت...

برای کاوه : بی خواب رویت !
برای تینا : لذتت مستدام ، لطفت از سر ما بیش ...

ايوب گفت...

همين كه آميخته به غم و شاديه خودش جاي شكر خاطااتي خوش هم هست
فكر كن اگر همش بود ناخوش

گنجشکک اشی مشی گفت...

دورود /



خیلی باید رو باشه این روی گلسار که محض خاطرش این حس رو تا این حد خوب و قشنگ نوشتی :)

درباره کانادا ... امیدوارم بری اما زود برگردی !


وقت خوش ././././././././././.

بامداد گفت...

درود

سربالایی دربند و ظهیرالدوله که یک راست می رسد به فروغ و داریوش رفیعی سال ها جای ِ قرارمان بود، با دوستانی که حالا روزگار بی مهرمان کرده انگار... اما روزهایش، لبخندها و انتظارهایش، حتا سیگارهایی که با فروغ می کشیدیم ماندنی اند...

شادزی.مهرافزون.